به گزارش راهبرد معاصر؛ قربانی کردن، از صدقات مهم و مورد اعتنای دینی است و برای جلوگیری از حوادث و بلایا بسیار مؤثر است. یکی از نزدیکان حضرت امام خمینی ـ رحمهالله علیه- به نام آیتالله مسعودی خمینی میگویند: در همان بحبوحه نهضت ۴۱ یا ۴۲، دو سه مرتبه آقای بهجت ـ رحمهالله علیه- به من فرمودند که شما به آقای خمینی – رحمهالله علیه- بگویید، فردا صبح فلان ساعت، دو رأس گوسفند قربانی کند و من میآمدم به امام ـ رحمهالله علیه- اطلاع میدادم، ایشان هم بلافاصله به من میگفت شما به قصاب بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند، بعد پولشان را میدهیم. بار دیگر نیز آقای بهجت ـ رحمهالله علیه- به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند. اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیتالله بهجت ـ رحمهالله علیه- بود و ما فقط ظواهرش را میدیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم.
ذبح اسماعیل و قربانی هابیل و قابیل از نمونههای تاریخی قربانی در راه خداوند هستند که آیات قرآن گوشههایی از آن را تبیین کردهاند. همچنین روایات متعددی به آثار و فلسفه و هدف قربانی پرداخته و افراد را به انواع قربانی واجب و مستحب تشویق نموده و با بیان فضیلت این عمل خداپسندانه درصدد فرهنگیسازی آن هستند. حال این سؤال پیش میآید: دلیل اینهمه توصیه و تأکید چیست؟ چرا معصومین (ع) از طرق مختلفی مسلمانان را بر انجام قربانی تشویق کردهاند؟
با بررسی تحلیلی آیات و روایات، میتوان به این نتیجه دست یافت که یکی از دلایل کلیدی تأکید مسئله قربانی، وجود درسهای تربیتی این عمل و تاثیرگذاری آن جهت دستیابی به قرب الهی است.
سؤال بعدی که در اینجا به ذهن خطور میکند این است که چه درسهای تربیتی در این عمل نهفته شده است؟ این نماد ذبح عظیم چه پندها و توصیههای برای ما دارد؟
اقسام قربانی عبارتند: قربانی که در مراسم حج واجب میشود .قربانی که برای کفارات حج واجب میگردد .قربانی که بر اساس نذر واجب میشود.
در روز عید قربان هر سال چه برای حاجی و چه غیر حاجی، چه در منی و چه در شهرها، مستحب است، گوسفند قربانی کنند. نوعی از قربانی مستحب نیز برای کودکی که تازه به دنیا آمده انجام میشود که «عقیقه» نام دارد و بر آن تأکید فراوان شده است؛ اما برخی از درسها و توصیههای تربیتی این عمل عبادی عبارتند:
درسهای تربیتی قربانی کردن یکی تسلیم الهی بودن است. در قربانی کردن ظاهر عمل سربریدن است؛ اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقه بنده به مولای خود است. چه عشقی بالاتر از اینکه انسان حاضر شود، عزیزترین کسان خود را برای رضای خالقش با دستان خود ذبح کرده و قربانی نیز عاشقانه تسلیم شود، نه به زور و قهر که در مفهوم خشونت نهفته است.
حضرت ابراهیم - علیهالسلام- که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا میزد و سر بر فرمان حق میگذاشت و فرزندى را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانى برومند شده است، با دست خود سر میبرید! ولى او باید قبل از هر چیز فرزند را برای این کار آماده میکرد، رو به سوى اسماعیل کرد و گفت: قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى،فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست.
فرزندش که نسخهاى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد و با صراحت و قاطعیت گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ؛ پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا کن» و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)
این تعبیرات پدر و پسر بسیار عمیق است و ریزهکاریهای فراوانی در آن نهفته شده است. پدر با صراحت مسئله ذبح را با فرزند ۱۳ ساله مطرح مى کند و از او نظرخواهى مى کند، براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مى شود، او هرگز نمى خواهد فرزندش را بفریبد و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان دعوت کند. او مى خواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد ! از سوى دیگر فرزند هم مىخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمى گوید مرا ذبح کن، بلکه مىگوید هر مأموریتی دارى انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت»! (اى پدر!) مخاطب مىسازد تا نشان دهد این مسئله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمىکاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.و از سوى سوم مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالىترین وجهى نگه مىدارد، هرگز به نیروى ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمىکند، بلکه بر مشیت خدا و اراده او تکیه مى نماید و با این عبارت از او توفیق پایمردى و استقامت مى طلبد.
و به این ترتیب هم پدر و هم پسر، نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مىگذرانند. فرزند فداکار براى اینکه پدر را در انجام این مأموریت، کمک کند و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامى که او را به قربانگاه در میان کوه هاى خشک و سوزان سرزمین منى آورد، به پدر گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! ای پدر! قبلاً پیراهنم را از تن بیرون کن که مبادا به خون آلوده شود و مادرم آن را ببیند و عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى او است، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد. لحظه هاى حساسى فرا رسید، فرمان الهى باید اجرا مىشد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید و گونه هایش را بوسه داد و هر دو در این لحظه به گریه افتادند، گریه اى که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقاى خدا بود.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مىگوید: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ؛ هنگامى که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد.
بعضى گفته اند: منظور از جمله «تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» این بود که پیشانى پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدرى به هیجان در آید و مانع اجراى فرمان خدا شود!
به هر حال ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بى تردید پیش مى برد. اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کم ترین اثرى نگذارد! طبق بعضى از روایات، شیطان به دست و پا افتاد، کارى کند که ابراهیم از این میدان پیروز بیرون نیاید، گاه به سراغ مادرش «هاجر» آمد و به او گفت: مى دانى ابراهیم چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربان تر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانى پیدا مى شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟
شیطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت او مدعى است خدا دستورش داده است. هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده، پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهى نیست! گاهى به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد. از آن هم نتیجه اى نگرفت، چون اسماعیل را یکپارچه تسلیم و رضا یافت.
سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت: ابراهیم! خوابى را که دیدى خواب شیطانى است! اطاعت شیطان مکن! ابراهیم که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت بر او فریاد زد دور شو اى دشمن خدا.
والاترین صفت بنده در مقابل رب، همان تسلیم بودن اوست. قرآن کریم در آیهای به یکى دیگر از ویژگیهای و صفات برگزیده ابراهیم که در واقع، ریشه بقیه صفات او است، اشاره کرده و مىگوید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمین، در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم» و در آیهای دیگر میفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا، دین و آیین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاکِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستىِ خود، انتخاب کرد.
همچنین در دعای قربانی سراسر تسلیم در برابر خداوند را به ذابح یادآوری مینماید: یا قَومِ اِنّی بَریءٌ مِمّا تُشرِکون اِنّی وَجَّهتُ وَجهی لَلَّذی فَطَرَالسَّمواتِ وَالاَرضَ حَنیفاً مُسلِماً وَما اَنَا مِنَ المُشرِکینَ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبِّ العالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذالِکَ اُمِرتُ وَ اَنا مِنَ المُسلِمینَ اَللّهمَّ مِنکَ وَلَکَ بِسمِ الله وَ بِاللهِ وَ اللهُ اَکبَرُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.